
تهیه شده توسط: مانول ولاسکز[1]، کلیر آندره[2]، توماس شنکس[3]، اس. جی.[4] و مایکل جی. مایر[5]
ما هر روز سلام و صبح بخیرمان را با مسائل اخلاقی در روزنامهها شروع میکنیم، در یادداشتهای روی میزکارمان با آنها مواجه میشویم، در زمین فوتبال بچههایمان نقنقشان را میشنویم تا نهایتا در تحکمهای اخبار شبانه به آنها شب بخیر میگوییم. ما هر روز با پرسشهایی درباره عدالتِ سیاستهای خارجیمان، اخلاق در تکنولوژیهای پزشکی که میتوانند طول عمرمان را افزایش دهند، حقوق بیخانمانها و انصاف معلمانی که دانشآموزان را در کلاسها جدا میکنند، بمباران میشویم.
سر و کله زدن با مسائل اخلاقی غالبا گیجکننده است. دقیقا چطور باید به مسائل اخلاقی بیاندیشیم؟ چه سوالاتی باید بپرسیم؟ چه عواملی را باید در نظر بگیریم؟
اولین گام در تجزیه و تحلیل موضوعات اخلاقی واضح است اما همیشه آسان نیست: جمعآوری حقایق. برخی از مسائل اخلاقی باعث ایجاد اختلاف میگردند زیرا ما به خود زحمت نمیدهیم تا واقعیتها را بررسی کنیم. این قدم اول، اگرچه مشخص است، همچنین در شمار مهمترین عوامل است و اغلب نیز نادیده گرفته میشود.
اما در اختیار داشتن واقعیتها کافی نیست. واقعیتها به تنهایی فقط به ما میگویند چه هست; اما نمیگویند که چه باید باشد. به علاوهی جمعآوری حقایق، حل و فصل یک موضوع اخلاقی همچنین نیاز به تجدید نظر در ارزشها دارد. فیلسوفان پنج رویکرد را برای ارزشگذاری به هنگام مواجهه با موضوعات اخلاقی مطرح کردهاند.
رویکرد سودمدارانه
سودمندگرایی در قرن نوزدهم توسط جرمی بنتهام[6] و جان استوارت میل[7] در جهت کمک به قانونگذاران برای تصمیمگیری بهترین قانون از نظر اخلاقی پایهگذاری شد. بنتهام و استوارت پیشنهاد کردند که اَعمال اخلاقی آنهایی هستند که تعادل بیشتری را به نفع خیر در برابر شر ایجاد میکنند.
برای تجزیه و تحلیل یک موضوع با دیدگاه سودمندگرایانه، ابتدا باید راههای مختلف پیشِ رو را شناسایی کنیم. سپس باید بپرسیم از انجام هر یک از این اَعمال چه کسانی متاثر خواهند شد و چه سود و زیانهایی به هر یک خواهد رسید. و سوم اینکه باید راهی را برگزینیم که بیشترین منفعت و کمترین ضرر را در پی دارد. عمل اخلاقی عملی است که بیشترین منفعت را برای تعداد کثیری به همراه داشته باشد.
رویکرد حقمدارانه
ریشههای دومین رویکرد مهم در زمینه اخلاق در فلسفهی متفکر قرن هجدهم امانوئل کانت[8] (و دیگرانی مانند وی) نهفته است که تمرکزشان بر روی حقوق فردی است. بر اساس نظر این فیلسوفان آنچه انسان را از چیزهای محض مجزا میکند این است که شان انسانها در توانایی انتخاب آزادشان (برای هر آنچه که در زندگی انجام میدهند) نهفته است و این حقِ اخلاقیِ بنیادی آنهاست که انتخابهایشان محترم شمرده شود. انسانها شی نیستند تا بازیچه شوند، استفاده از انسانها در راهی که آزادانه انتخاب نکردهاند تخطی از شان انسانی است.
البته حقوق متفاوت اما مشابه دیگری نیز در کنار این حق بنیادی وجود دارند. این حقوق دیگر (لیست ناقصی از آن در زیر آمده است) میتوانند به مثابه جنبههای مختلفی از حق بنیادی مدنظر قرار بگیرند تا با ما آنگونه که انتخاب میکنیم رفتار شود.
حق نسبت به راستی: این حق ماست که حقایق به ما گفته شود و درباره موضوعاتی که انتخابهایمان را به طور قابلتوجهی تحت تاثیر قرار میدهند مطلع شویم.
حق حریم خصوصی: ما حق داریم تا در زندگی شخصیمان آنچه را که انتخاب میکنیم انجام بدهیم، به هر آنچه انتخاب میکنیم باور داشته باشیم و هر آنچه که میخواهیم بگوییم، تا جایی که به حقوق دیگران تجاوز نکنیم.
حق مصونیت در برابر آسیب: حق داریم تا آسیب نبینیم مگر اینکه آزادنه و تعمدا عملی را انجام دهیم که سزاوار تنبیه باشد و یا آزادانه و تعمدانه ریسک آسیب و صدمه را بپذیریم.
حق انجام آنچه توافق شده است: ما نسبت به آنچه که به ما وعده داده شده، توسط آنهایی که آزادانه با ایشان وارد قرارداد و یا توافق شدهایم محق هستیم.
بنابراین برای تشخیص اینکه چه چیزی اخلاقی یا غیراخلاقی است به وسیله این رویکرد، باید بپرسیم آیا این عمل حقوق اخلاقی همه را رعایت میکند؟ اَعمالی که حقوق افراد را به مخاطره میاندازند اشتباه هستند، هرچه تخطی از این حقوق بیشتر باشد آن عمل غیراخلاقیتر است.
رویکرد منصفانه یا عدالتخواهانه
نگرش این رویکرد به مسائل اخلافی ریشه در آموزههای فیلسوف یونان باستان، ارسطو دارد: “با برابرها بایستی یکسان رفتار شود و با نابرابرها نابرابر” سوالِ اخلاقیِ بنیادین در این رویکرد این است: چه اندازه یک عمل منصفانه است؟ آیا با همه یکسان برخورد میشود و یا در آن نشانی از پارتیبازی[9] و تبعیض[10] وجود دارد؟
پارتی بازی به عده ای از مردم بدون دلیل موجهی برتری میدهد و آنها را خاص میکند; تبعیض باری را به عدهای تحمیل میکند که با دیگرانی که این بار به آنها تحمیل نشده است، تفاوتی ندارند. هر دو، پارتیبازی و تبعیض، ناعادلانه و اشتباه هستند.
رویکرد مصلحت جمعی
این رویکرد به اخلاق بر این فرضیه بنا نهاده شده است که جامعه متشکل از افرادی است که صلاح هر کدام ایشان به طور جداییناپذیری با صلاح جامعه گره خورده است. افراد جامعه با ارزشها و اهداف مشترک متصل شدهاند.
مصلحت جمعی تفکری است که بیش از دو هزار سال پیش در نوشتههای افلاطون، ارسطو و سیسرو آغاز شد. اخیرا،اخلاقگرای معاصر جان رالز[11] مصلحت جمعی را “شرایط عمومی مشخصی که به یک اندازه به نفع همه است” تعریف نموده است.
در این رویکرد، تمرکز بر اطمینان حاصل کردن از سودمند بودن سیاستهای اجتماعی، سیستمهای اجتماعی، نهادها و دیگر محیطهایی که به آنها وابستهایم، برای همگان است. مثالهایی از مصلحت جمعی عبارتند از مراقبتهای بهداشتی مقرون به صرفه، امنیت عمومی، صلح جهانی، سیستم حقوقی عادلانه و محیط زیست نیالوده است.
مصلحت جمعی ما را تشویق میکند تا خودمان را اعضای یک جامعه دیده بر روی سوالاتی از قبیل چگونه جامعهای میخواهیم باشیم و چطور به آن دست پیدا کنیم، فکر کنیم.در حالیکه آزادی افراد برای دنبال کردن اهدافشان محترم شمرده میشود، مصلحت جمعی ما را به چالش میکشد تا اهداف مشترکمان را نیز شناسایی کرده و به پیش ببریم.
رویکرد فضیلتطلبانه
رویکرد فضیلتطلبانه به اخلاق، فرض میکند آرمانهای مشخصی وجود دارند که شکوفایی کامل انسانیت را تدارک میبینند و باید برای آنها تلاش کرد. این آرمانها از طریق تفکر عمیق بر روی پتانسیلهای انسانی ما حاصل میشود، اینکه چگونه انسانهایی میتوانیم باشیم.
فضائل، نگرشها و یا رفتارهای شخصیتی هستند که ما را قادر میسازند تا در بالاترین حد پتانسیلمان باشیم و رفتار کنیم. آنها ما را قادر میسازند تا ایدهآلهایمان را دنبال کنیم. صداقت، شجاعت، محبت، سخاوت، وفاداری، درستی، انصاف، کنترل خویشتن و ملاحظه همه نمونههایی از فضائل هستند.
فضائل مانند عادات هستند; زمانی که به دستشان آوردیم جزو شخصیتمان میشوند. علاوه بر این فردی که فضائل را در خود پرورش داده است به طور طبیعی در مسیری قدم بر میدارد که با اصول اخلاقی سازگار است. فرد فاضل، انسانی اخلاقی است.
در رویکرد فضیلتطلبانه هنگام مواجهه با یک معضل اخلاقی، باید بپرسیم، چگونه انسانی باید باشم؟ چه چیزی باعت رشد شخصیت من و جامعهام میشود؟
حل معضل اخلاقی
این پنج رویکرد پیشنهاد میکنند زمانیکه ما حقایق را مشخص کردیم، باید از خودمان پنج سوال بپرسیم تا بتوانیم مسئلهای اخلاقی را حل کنیم:
- هر کدام از اعمال ما، چه منعفت و چه زیانهایی در پی خواهد داشت، و کدامیک از آنها در مجموع منجر به نتایج بهتری میشود؟
- کدامیک از حقوق اخلاقی طرفهای درگیر مطرح است و کدام یک از اعمال ما به بهترین شکل تامینکننده آن حقوق خواهد بود؟
- با انجام کدامیک از اعمال با همه یکسان و برابر برخورد خواهد شد و پارتیبازی و تبعیضی صورت نخواهد گرفت؟ به غیر از مواردی که دلیل اخلاقی موجهی وجود دارد که این برخورد یکسان صورت نگیرد.
- کدام یک از اعمال باعث بهبود مصلحت جمعی میگردد؟
- کدام یک از اعمال باعث رشد فضائل اخلاقی میشود؟
البته این روش، باعث تولید خودکار راه حل برای مسائل اخلاقی نمیشود و قرار هم نیست که بتواند چنین کاری بکند. این روش صرفا قرار است کمک کند تا مهمترین ملاحظات اخلاقی در نظر گرفته شود. در نهایت این ما هستیم که باید بر روی موضوعات اخلاقی تامل کنیم، و با چشمانی باز به دنبال حقایق و نیز معضلات اخلاقی باشیم.
[1] Manuel Velasquez
[2] Claire Andre
[3] Thomas Shanks
[4] S.J.
[5] Michael J. Meyer
[6] Jeremy Bentham
[7] John Stuart Mill
[8] Immanuel Kant
[9] favoritism
[10] discrimination
[11] John Rawls
سلام
از خواندنش خیلی بهره بردم، سپاسگزارم.
ممنون و تشکر از کمک شما
عالی بود. از موضوعات مورد علاقه من بود. فکر می کنم هر چه در این مورد گفته شود باز هم جای کار دارد. این جمله خیلی برای من جالب بود” حل و فصل یک موضوع اخلاقی همچنین نیاز به تجدید نظر در ارزشها دارد.”